
- نویسنده : esteshragh
-
بازدید: 12382

نگاه خاورشناسان به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)
دکتر صباح زنگنه
بعثت پیامبرخاتم حضرت محمدبن عبدالله (صلى الله علیه و آله و سلم) ، تأثیر بسزایى در جغرافیاى دینى و فرهنگى زمان خود داشت و پیامدهاى آن تا به امروز ادامه داشته و تا روز قیامت نیز ادامه خواهد یافت.
جغرافیاى دینى تغییر پیدا کرد و ساکنان جزیره العرب ایمان آوردند و اسلام در راستاى تحقق وعده الهی:
«هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله» (سوره توبه ـ آیه۳۳ و سوره فتح ـ آیه ۲۸ و سوره صف ـ آیه۹) (اوست که پیامبر خود را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها پیروز گرداند…)
رهسپار دیگر نقاط کره خاکى گردید؛ پیروان مسیحیت در جزیره العرب و مناطق مجاور، گمشده خود را در اسلام یافتند و جز اندکى، که در صومعه ها و کلیساهاى خویش باقى ماندند، همگى به این دین جدید، ایمان آوردند.
ولى جنگهاى صلیبى و با ورود فاکتور سیاسى سردمداران و رهبران اروپایى، آتش دشمنى و کینه علیه اسلام و مسلمانان را بر افروخت؛ جریانهایدیگر نیز همین راه را پیمودند و پاپها و حکام و رهبران سیاسى، اموال بسیارى را به منظور مطالعه و تحقیق در اسلام و زندگى پیامبراکرم حضرت محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) و کوشش در تخریب چهره درخشان آندو و متوقف ساختن حرکت اسلامى متأثر از شخصیت و کتاب و سنت پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) در غرب جهان، در اختیار این جریانها قرار دادند.
در پى آن نیز جریانهای استعماری به کشفکشورها و قارهها و ملل و کوشش براى جستجوى راههاى نفوذ به آنها و ایجاد جاى پایى براى استعمارگران در سرزمین هاى استعمارى، پرداختند که از آن جمله مىتوان از جریانات خاورشناسى و شناخت اسلام والبته دراین مرحله در خدمت به اهداف استعمارگران، یاد کرد.
در مرحله سوم، مراکز مطالعاتى، پژوهشى و دانشگاهها و وزارتخانه هاى کشورهاى بزرگ به کوشش براى مشوه ساختن چهره اسلام و پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) و یا تحقیر مسلمانان براى در هم شکستن روحیه آنها و دور ساختن ایشان از دین و میراث و فرهنگ و هویتشان، پرداختند.
این مقاله به برخى نمودها و نقاط عطف مراحل یاد شده و نحوه برخورد با هرکدام مىپردازد.
«در سال ۵۶۹ میلادى، [حضرت] آمنه بزرگترین شخصیت در تاریخ دورانهاى میانه بلکه بزرگترین شخصیت در تمامى تاریخ چشم به جهان گشود».
(ویل دورانت ـ تاریخ تمدن) خوش داشتم این بحث را با عبارتى از پژوهشگر و فیلسوف معاصر و مشهور یعنى “ویل دورانت” صاحب تألیفات بزرگ و عمیق در موضوع تاریخ تمدنها، آغاز کنم.
کسى که خود مسیحى است و تاریخ خوانده و سالهایى از عمر خود (حدود هشت سال) را میان اعراب و مراکز پژوهشى و دانشگاهى ایشان، سپرى کرده است.
عبارت نقل شده اگر چه بسیار مثبت و گویاى حقیقتى سترگ و جهانى است ولى این نویسنده بزرگ دچار خطاهایى نیز شده که البته به ضروریات اعتقادى یا بنیادهاى مسلم تاریخى، خدشهاى وارد نمىکنند؛ او داراى فرهنگى غربى و آموزههاى مسیحى است و خود مستقیماً به بحث و بررسى تاریخ اسلام در جوامع اسلامى پرداخته است.
براى ارایه تصویر و نقشه روشنى از این بحث، ابتدا ضرورت پرداختن به این موضوع یعنى (نگاه خاورشناسان به پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) ) را توضیح خواهیم داد و سپس به برخى جنبههاى مؤثر در شکل گیرى این نگاه و حوادث و جریانات و افراد مؤثرى که مىتوانند در آن تأثیر بگذارند، مى پردازیم و پس از آن برخى مراحلى را که رابطه میان خاورشناسان و دین اسلام بخود دیده، از نظر مىگذرانیم و نمونههایى از گفتهها و مواضع هر طرف را یادآور مىشویم و سرانجام نیز سعى خواهیم کرد آنچه را باید انجام داد و مواضعى را که براى تصحیح رابطه دو جانبه و اصلاح تصویرى که در اذهان جوامع دیگر در خصوص اسلام و پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان شکل گرفته باید اتخاذ کرد، نتیجهگیرى کنیم.
ضرورت بررسى دیدگاه خاورشناسان: در اینجا، در پى آن نیستیم که وارد بحثهاى گسترده اى براى تعریف خاورشناسى و مکتب هاى مختلف آن و اینکه آیا شامل تمامى کسانى که اسلام و زندگى پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) را مورد مطالعه قرار دادهاند یا کسانى که توجهى به اعراب و تاریخ و زبان و جغرافیاى سرزمینشان کردهاند مى شود یا خیر, بپردازیم.
همچنانکه در پى تحقیق در اصطلاح شرق و اینکه شامل چه کسانى مىشود و چه کسانى را در بر نمى گیرد و یا اینکه آیا غرب خود واحد همبسته و متحدى است یا شامل مکتبها و جریانها و سمت گیری هاى گوناگونى مى شود و دیگر مباحث و مسایلى که علما و دانشگاهیان بدان مىپردازند، نمىشویم.
و تنها بدین گفته بسنده مىکنیم که خاورشناسان یعنى کسانى که درباره شرق و مسایل و فرهنگ و تاریخ آن، با هر انگیزه و نیتى اعم از علمى یا بر اثر کنجکاوى و کسب آگاهى و یا با اهداف سیاسى یا غرضهاى سلطهاى نظامى، اقتصادى، فرهنگى یا تبشیرى، مطلب نوشته یا سخنرانى کردهاند، جملگى در یک مسئله یعنى ادعاى شناخت شرق یا بخشهایى از آن، وجه اشتراک دارند، چیزى که باعث مىشود نتایج کارها و مطالعات ایشان درباره کشورها و ملل جهان شرق و از جمله جهان اسلام، از سوى سیاستمداران و کسانى که در مسایل مختلف کشورهاى غربى تصمیم گیرى مىکنند، مورد بهره بردارى قرار گیرد.
و اگر بدانیم که کشورهاى غربى بیهوده و بى حساب و کتاب، کارى را انجام نمىدهند و همواره مىکوشند گامهاى خود را بر پایه مطالعات و پژوهشهاى از پیش انجام شده بردارند و اگر اینگونه مطالعات، پاسخ کامل و مناسبى براى پرسش هاى احتمالى ندادند دست بدامان پروژههاى اطلاعاتى یا هیئتهاى اعزامى یا مطالعات تازهاى به منظور تکمیل نقاط مبهم و دستیابى به همه اطلاعات مورد نیاز مىشوند و آنگاه به چگونگى رسیدن به اهداف و آماجهاى خود با یارى گرفتن از راهها و ابزارهاى مناسب مى اندیشند, با چنین آگاهى و فرضى، در خواهیم یافت که مطالعات و پژوهش ها و سفرها و سفرنامه ها و تئورى پردازی هاى متعلق به خاورشناسان، سنگ بناى تمامى سیاست هاى کنونى و آینده کشورهاى غربى را تشکیل مىدهند.
و اگر بدانیم که دیدگاهها و نظریاتى که خاورشناسان در آثار خود بجاى مىگذارند وارد رسانههاى گروهى و کتابهاى درسى جوامع آنها مى شود و نسلهاى پیاپى، آنها را دریافت مىکنند، در این صورت خواهیم فهمید که دیدگاههاى منفى چگونه در ذهن و مغز نسل حاضر شکل مىگیرد و تنها با یک انگیزه به حرکت در مى آید و واکنشها در بخشهاى مختلف جامعه غربى چنان شبیه به یکدیگر است که احساس مىکنیم برنامه همه جانبه و عظیمى براى هماهنگى آن، تدارک دیده شده است.
با چنین شناختى ـ اگر بدست آید ـ شیوههاى درست برخورد با غرب و دستگاههاى سیاسى ـ رسانههاى گروهى، دانشگاهها و مراکز علمى اش را در خواهیم یافت.
شیوه هاى غرب در برخورد با مسلمانان و شرقیها بدون تغییر و اصلاح و غربالگرى انباشته هاى تاریخى که بر ذهن آنان سایه افکنده و عواطف و احساساتشان را هدایت مى کند، هرگز اصلاح نخواهد شد.
مراحل مختلف تماس
همچنان که در مقدمه یادآور شدیم، وقتى اسلام آمد و دعوت پیامبر اکرم حضرت محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) آغاز گردید، برخى پیروان ادیان مسیحى و یهودى در سرتاسر شبه جزیره العرب پراکنده بودند و با توجه به ویژگی هاى دین جدیدى که مسیحیان آنرا با دین خود و با مژده هایى که در کتاب مقدسشان وجود داشت هماهنگ یافتند، بسیارى از ایشان اسلام آوردند و زمانى که فتوحات اسلامى در سرزمینهاى متعلق به امپراتورى بیزانس آغاز گشت، ساکنان این سرزمین ها نیز ـ که جز اندکى غالباً مسیحى بودند ـ اسلام آوردند.
طبق نوشته “ویل دورانت” در کتاب خود “تاریخ تمدن”، مسیحیان در پیدایش اسلام مصداق عینى آنچه را در آیات ۴۲ و ۴۳ اصحاح بیست و یکم “انجیل متى” آمده بود، یافتند؛ در این آیات از قول حضرت مسیح (علیه السلام) آمده است».
«ازاین جهت، شما را مىگویم که ملکوت خداوند از شما گرفته شده به امتى که میوهاش را بیاورند عطا خواهد شد».
(ترجمه متن به نقل از کتاب مقدس به زبان فارسى از انتشارات ایلام۱۹۹۶، انگلستان) و این همان نکتهاى است که آیه قرآنى سوره فتح نیز آنرا تأیید مىکند:
(ومثلهم فى الانجیل کزرع اخرج شطاه فآزره فاستغلظ فاستوى على سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار) «سوره فتح ـ۲۹»
(… و داستان آنان در انجیل، مانند کشتهاى است که جوانهاش را برآورد و آن را نیرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقه هایش راست ایستد، به گونهاى که دهقانان را به شگفتى آورد تا کافران را با آنها به خشم انگیزد…)، پیامبراکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) با مسیحیان
جزیره العرب هم پیمان شد و در برابر مالیات اندکى [جزیه]، از ایشان حمایت کرد و آنها در آرامش و امنیت زندگى کردند.
“استاد مجتبى مینوى” دانشمند و پژوهشگر و ادیب بزرگ ایرانى در پژوهشى که در سال ۱۹۶۹م.
در کتاب: “محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) خاتم پیامبران” به چاپ رسید، مىگوید: «قدرتمندترین دشمنان اسلام و مجهزترین آنها طى چهارده قرن، مسیحیان بودند که به تدریج و مرحله به مرحله، به انصاف و حق روى آوردند».
([کتاب یاد شده] جلد دوم، صفحه ۱۷۲)
آقاى مینوى یادآور مى شود که [در آن زمان] اختلاف مسیحیت و یهودیت در اوج خود بود و طى قرنهاى متمادى منجر به جنگها و درگیری هاى فراوانى میان ایشان گردید.
تا آنجا که از رفتار و کردار پادشاهان اسپانیا سخن مىگوید که در پى از میان برداشتن حکومت مسلمانان عرب و بربر از سرزمینهاى خود، به شکنجه و آزار و قتل و تبعید غیرمسیحیان به منظور وادار ساختن ایشان به پذیرش مسیحیت پرداختند چنانکه این کشتارها و برخوردهاى وحشیانه، به صورت سمبل هر خشونت و کشتارى، زبانزد مردم شد.
در خصوص یهودیان و آن گونه که این پژوهشگر و مؤرخ معروف یعنى “ویل دورانت” در فصل دوم از باب هشتم کتاب “تاریخ تمدن” خاطرنشان مى سازد برخى فرازهاى تورات، مژده [طلوع اسلام و پیامبرى حضرت محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) ] را داده بودند، همچنانکه یهودیان نیز شباهت هایى میان دین خود با این دین جدید یافتند و احساس کردند که دین جدید ادامه دین آنهاست ولى وقتى شنیدند که دین جدید، دین آنها [یهودیت] را گرفتار تحریف مىداند و آنها با حضرت مسیح از در مخالفت درآمدند، پا پس کشیدند و در تجمع هاى خود در شهر “یثرب” و اطراف آن، انزوا گزیدند و پس از آن به همکارى و همدستى با قریش علیه حکومت جوان [اسلامی] در مدینه پرداختند؛ پیامبراکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) نیز راهى جز دورساختن ایشان از مدینه نداشت؛ آنها به توطئه هاى خود علیه پیامبر و اهانت و آزار مسلمانان ادامه دادند تا جاییکه پیامبراکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) ناگزیر اقدام به محاصره آنها کرد و از ایشان خواست تا اطراف مدینه را ترک گویند و به جاهاى دورترى کوچ نمایند.
ولى پیروان مسیحیت در “حبشه” از موقعیت بسیار خوبى برخوردار بودند، پادشاهان حبشه کوشش داشتند حضور و نفوذ خود را به منطقه عربى ["شبه جزیره العرب"] نیز گسترش دهند.
تاریخ از رفتار بسیار شایسته پادشاه حبشه در استقبال از مهاجران مسلمان و سرکرده آنان “جعفربن ابی طالب” یاد مى کند؛ او آیات قرآنى را که این مهاجران برایش تلاوت مىکردند به گوش جان مى شنید و به این دلیل که [در این آیات] تصویر درخشانى از حضرت عیسی (ع) و مادرش ارایه شده بود، برخورد بسیار خوبى با مسلمانان کرد و به آنان امان داد و از تسلیم ایشان به فرستادگان قریشى که براى همین کار راهى سرزمین حبشه شده بودند، خوددارى ورزید.
با گسترش اسلام در پهنهء شام و نزدیک شدن به مرزهاى دولت مسیحى بیزانس، پادشاهان حکومت هاى محلى اروپایى نسبت به اسلام و انتشار آن هراسناک شدند و در مرحله بعد و در پى شکوفایى تمدن اسلامى و زمانى که اروپا در تاریکى و سیاهى اندیشه و دستاوردهاى اجتماعى خود بسر مىبرد،حرکت ترجمه و اقتباس از زبانهاى لاتین [در تمدن اسلامی] آغاز گشت و مدارس و مکتبهاى فلسفى و علمى در رشتههاى گوناگون، شکوفایى گرفت.
در این مرحله، هیچ درک جمعى نسبت به میزان پیشرفت علمى که مسلمانان بدست آورده بودند از سوى اروپایی ها ـ رهبران و علماى آنان ـ وجود نداشت ولى آنها از یک سو احساس عقب ماندگى و حسادت داشتند و از سوى دیگر از گسترش نفوذ قدرت مسلمانان به سرزمینهاى خود بیمناک بودند؛ در این دوره هیچ جریان قابل ذکرى در برابر جریان اندیشه اسلامى و تمدن اسلام دیده نمىشد.
در حدود قرن هفتم هجرى و بدنبال تشتت در دولت مرکزى، دوره شکل گیرى حکومت هاى محلى و جنگ برسر قدرت میان خاندانهاى حاکم در سرزمین هاى اسلامى، فرارسید، حکام و رهبران شهرهاى اروپایى از این موقعیت بهره بردارى کرده لشکریانى براى بازپسگیرى سلطه خود بر”شهر مقدس” یعنى قدس شریف، تدارک دیدند؛ کشیشها و پاپ ها نیز با صدور شبه فتواهایى در ضرورت «آزاد سازى محل تولد حضرت مسیح(ع) و نجات سرزمین هاى مقدّس از دست کفار» به یارى آنان شتافتند.
این مرحله که چیزى حدود دو قرن به درازا کشید و پیروزیها و شکستهاى زیاد و بالا و پایینهاى فراوانى [در جبهه هاى درگیری] داشت با جریان فکرى یا هیجان شدیدى در کلیساها براى حمله علیه اسلام و پیامبراکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) همزمان شده بود؛ آنها از فرصت حضور هر از گاهى در این منطقه، براى اعزام پژوهشگران و کشیشان خود به منظور آشنایى با اسلام و آماده شدن براى پاسخگویى به ادعاهاى آن و ردّ محتواى این دین و نیز حمله علیه پیامبرگرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) به مثابه شاهرگ حیاتى اندیشه و زندگى اسلامى، نهایت بهره بردارى را بعمل آوردند.
“استاد مجتبى مینوى” یادآور مىشود که مسیحیان به دلیل حمله و یورشهاى نظامى علیه سرزمینهاى اسلامى که [مسلمانان] بدون ریخته شدن خونى آنها را فتح کرده بودند، کاملاً مقصر بودند.
فیلسوف مشهور “برتراند راسل” در یک سخنرانى که در سال ۱۹۵۷م.
ایراد کرد مىگوید: « ویژگیها و صفات مردانگى و شهامت [مسلمانان] در رفتار خود با مسیحیانى که به لحاظ اسلامى آنها را مرتد و کافر بشمار مىآوردند بسیار زیاد و چشمگیر بود.
انصاف و خوش برخوردى آنها [با مسیحیان]، از برخورد امپراتورى بیزانس با شهروندان مسیحى خود، بیشتر بود.»
پیامدهاى تعصب و خشونت همچنان در اندیشهها و نوشتهها و آثار غربی ها به هنگام پرداختن به دوره جنگ هاى صلیبى، کاملاً هویداست.
“آقاى نادر پورنقشبند” استاد دانشگاه هاله آلمان یادآور مىشود که دوران رنسانس اروپا، بخشى از رفتارها و تحلیل هاى نابهنجارى که ویژگی اصلى پژوهشهاى خاورشناسى را تشکیل مىداد و در آثارى چون:
“ناتان حکیم” نوشته “کوتولدلیسنگ” در اواخر قرن هجدهم منعکس شده بود, تعدیل کرد ولى نگاه تحقیرآمیز و اهانت بار، همچنان سایه خود را بر خاورشناسان افکنده بود.
“استاد مجتبى مینوى” یادآور مىشود که نخستین نویسنده اروپایى که با نگاهى تا حدودى حقیقت یاب راجع به اسلام نوشت، “ویلیام” از شهروندان “مامزبورى” انگلستان در قرن دوازدهم میلادى بود و این همان کسى است که “نورمن دانیل” در کتاب خود “اسلام و غرب” ـ که در سال ۱۹۶۰م.
در “ادنبرا” به چاپ رسید ـ از وى یاد مىکند.
“آقاى مینوى” مىافزاید که رفتار اروپاییهاى مسیحى نسبت به اسلام، همچنان با شمشیر و خشونت و ترور همراه و کمتر با تساهل و تسامح با مسلمانان توأم بود و تا قرن هجدهم و زمانى که اروپاییها نسبت به توان نظامى خود اطمینان حاصل کردند و سعى کردند آثار و نوشته ها و کتابهاى ادبى و تاریخى و دینى مسلمانان را به زبانهاى اروپایى ترجمه کنند، این وضع ادامه داشت.
این نویسنده از یاد نمى برد که نام فرد دیگرى را نیز بازگوید که در نوشتهها و آثار خود درباره اسلام و پیامبراکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) ، مشهور به انصاف گشته است؛ او “پیتر الفونس” یهودى اسپانیایى است که در سال ۱۱۰۶م.
دیانت مسیحیت را پذیرفت و به بریتانیا رفت و کوشید تا علوم اسلامى را منتشر سازد و کتابى نیز درباره زندگى آخرین پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) (پیامبر خاتم) انتشار داد.
ولى این دو نمونه، در ارتباط با شرق و اسلام، تشکیل دهنده یک جریان عام نبوده بلکه بیشتر استثنایى نادر بشمار مىروند.
“آقاى دکتر غلامرضا سعیدى” در مطلبى با عنوان: “خاورشناسان و اسلام” که در کتاب “محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) خاتم پیامبران” آمده است، عبارتى از مؤرخ مشهور “آرنولد توین بى” نقل مىکند:
«در چهار و پنج قرن اخیر و در جریان اصطکاک و درهم آمیزى غرب با جهان، جهان ضربه هایى از غرب دریافت کرد حال آنکه غرب هرگز چنین ضربههایى را از جهان دریافت نکرد.» (صفحه ۲۷۲)
از سوى دیگر، شمارى از خاورشناسان در درستى صحت کتابها و روایات صادره از سوى پیامبراکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) ، تردید کردهاند زیرا کتابهاى معروف تاریخ (“سیره ابن هشام”، “مغازى واقدى”، “طبقات ابن سعد” و “تاریخ طبرى”) قرنها پس از آغاز بعثت نبوى، به رشته تحریر در آمدند؛ از جمله این خاورشناسان “تیودودنولدکه” در کتاب خود:
“تاریخ قرآن” و “گولد زیهر” در کتاب “مطالعات اسلامى” و در پى ایشان شمار دیگرى ازخاورشناسان ازجمله:
“هوبرت گریمه” آلمانى، “همفرى لامفس” بلژیکى و “لیونه کاتیانى” ایتالیایى و “جوزف شاخت” آلمانى بودند.
دو پژوهشگر دیگر یعنى “فرانتس بوهل” دانمارکى (از روحانیون یا کشیشان پروتستان) و “تورآندره” سوئدى، اقدام به تشریح و توضیح برخى از این شرایط و زمینه هایى که باعث ایجاد تردید در صحت مطالب تاریخى شده است، نمودند.
ولى خاورشناسان بزرگ آلمانى “یوهان فوک” نقطه پایانى بر این ادعاها و احتمالها و شک و تردیدها گذاشت و اصالت مطالب یاد شده و صحت موارد روایت شده از پیامبر را در کتابى که آنرا “اصالت پیامبر عربى” نامید، به اثبات رساند.
همچنانکه ناگزیر باید از نوشتههاى “مونتگمرى وات” در دهه پنجاه و شصت قرن بیستم و نیز نوشتههاى “ماکسیم رودنسون” و کتاب “رودى پارت” درباره محمد و قرآن، یاد کرد که جملگى به شیوهاى علمى و انتقادى به مطالعه و بررسى متون تاریخى پرداختند و صحت و درستى اغلب آنها را ثابت کردند.
منبع: سایت الشیعة